پیشگفتار
در حوزه موفقیت نویسندگان و بزرگان بسیاری قلم زدهاند و تلاشهای زیادی در این حوزه شده است؛ چه از دید روانشناسی و چه از دیدگاه اسلامیو دینی. نوشتار حاضر نیز سعی در جمع آوری عوامل موفقیت از دیدگاه قرآن و روایات معصومین کرده است ولی نکتهد قابل توجه کتاب حاضر نسبت به سایر کتب و مقالات موجود در بازار نشر، اول حجم کم و آسان و روان بودن آن میباشد و دوم اینکه فقط تکیه به آیات و روایات کرده است و مسائل غرب و نظریات آن در این کتاب نیامده است، سوم اینکه فهرست کاملی از تمام آیات و احادیث به صورت دقیق ذکر شدهاست.
با خواندن این کتاب به دو نکته بسیار مهم میتوان رسید؛ اول متوجه دقت نظر و جامع بودن منابع اسلام میشویم و دوم اینکه با رغایت فقط همین بیست نکته، در هر حوزه و فعالیتی، به نتیجه و موفقیتهای چشمگیری خواهید رسید که قطعا شگفتزده خواهید شد.
من این کتاب فوق العاده را به همهی شما دوستان آرزومند موفقیت، پیشنهاد میکنم.
مفهوم شناسی
موفقیت در آیات و روایات با واژهی فائز و فائزون عنوان شده است. یعنی پیروزی، موفقیت. فوز به معنی نجات ورستگارى است.( قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۲۱۱)
راغب در مفردات گفته است:«الفوز الظفر بالخیر مع حصول السلامة: فوز به معنای تحقق پیروزی و موفقیت در کار خیر توأم با سلامت و ایمنی از آفات است.»( راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،ج۱،ص۳۸۷)
تاج العروس نیز در توضیح این واژه میگوید: «النَّجاةُ من الشَّرِّ، والظَّفرُ بِالْخَیرِ والأُمنیة:این کلمه در لغت به معنای نجات از شر و پیروزی به امنیت و خیر آمده است.»( زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۱۵، ص ۲۷۳)
فائزین چه کسانی هستند؟
فائزین چه کسانی هستند؟ فائز به معنای سعادتمند است که به کسی گویند که خداوند او را به واسطه عمل به دستوراتش به رحمتش وارد کرده و از عذابش دور ساخته است چنانچه در قرآن میفرماید: ”قُلْ إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ”(انعام ،15) یعنی ”بگو که از عذاب روز عظیم (یعنی قیامت) میترسم که معصیت پروردگارم را انجام دهم”و در آیه بعد میفرماید:”مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ”(انعام ،16)یعنی ”کسی که از عذاب روز قیامت در امان بماند و از او عذاب برداشته شودپس به تحقیق به رحمت الهی وارد شده است که این سعادتمندی آشکار است و آنان که از معصیت پروردگار خویش اجتناب میکنندیقیناً خداوند از آنان راضی است که این رضایت سرچشمه از رضایت مخلوق به قضا و قدر پروردگار است به طوری که خداوند در قرآن میفرماید:”خداوند از ایشان راضی است و آنان از خداوند راضی اند که این رستگاری و سعادتمندی بزرگ است” که ما نیز از خداوند میخواهیم در این روز ما را از کسانی قرار دهد که به فوز عظیم دست یافتهاند...
فوز در آیات
واژه فوز به معنای رستگاری در قرآن هم بصورت واحد «أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ»حشر/سوره۵۹، آیه۲۰.
و هم بصورت صفت و موصوف، به اوصافی مانند مبین، عظیم و کبیر توصیف شده است.
مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً» هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگارى و پیروزى عظیمى دست یافته است.
(احزاب/سوره۳۳، آیه۷۱)
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبین: آن کس که در آن روز، مجازات الهى به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمتخویش ساخته؛ و این همان پیروزى آشکار است
انعام/سوره۶، آیه۱۶.
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیر: و براى کسانى که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند، باغهایى از بهشت است که نهرها زیر درختانش جارى است؛ و این نجات و پیروزى بزرگ است
بروج/سوره۸۵، آیه۱۱.
فائز و پیروزمند واقعی کسی است که همزمان از دو ویژگی برخوردار باشد: ایمان و آیات قرآن بر اساس عمل صالح
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیر»
(بروج/سوره۸۵، آیه۱۱)
تعبیر به "عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" (با توجه به اینکه صالحات جمع صالح است نشان مى دهد تنها یک یا چند عمل صالح کافى نیست، باید برنامه در همه جا بر محور عمل صالح دور زند. تعبیر به" ذلک" که در لغت عرب اشاره به دور است در این گونه مقامات بیانگر اهمیت و مقام است یعنی پیروزی و نجات و افتخارات آنها به قدری است که از دسترس فکر ما بیرون است).
(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۴۶)
شیخ طبرسی میفرماید: این که فوز به کبیر توصیف شده براى این است که نعمتهاى عمل کنندگان نسبت به آن کسى که عمل نکرده و بواسطه شفاعت وارد بهشت شده، بزرگ است، زیرا عاملین از احترام و بزرگ داشت و بزرگواری و کرامتهای مخصوص برخوردار هستند.
(طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۱۸)
مفسرین گفته اند چون موفقیتهای دنیا و مافیها نسبت به فوز و رستگاری در قیامت و نجات از آتش جهنم بسیار ناچیز و پوچ میباشند،به همین علت خداوند رستگاری در قیامت را فوز کبیر توصیف میکند.«ذلک الفوز الکبیر إذ الدنیا وما فیها تصغر دونه»
بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوی، ج۵، ص۴۷۴ (
(فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، التفسیر الصافی، ج۵، ص۳۱۱ (
(الَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون:)آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند، با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها پیروز رستگاراند.(توبه/سوره۹، آیه۲۰)
علامه در تفسیر این آیه میفرماید: این که مطلب را بصورت جمع آورد، و فرمود:" کسانى که ۰الذین۰براى این است که اشاره کند به اینکه ملاک فضیلت، وصف مذکور است، نه شخص معینى. آیه دلالت دارد بر اینکه عمل بدون ایمان فضیلتى نداشته و براى صاحبش نزد خدا باعث درجه اى نمى شود،چنانکه در بالا گذشت رسیدن به فوز با ایمان و عمل صالح محقق میشود و الا ایمان بدون عمل یا عمل بدون ایمان فضیلتی ندارد.
(طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۹، ص۲۷۳)
تعریف موفقیت
آیا موفقیت، گذراندن مدارج تحصیلى و دریافت مدرک علمى است یا رسیدن به مقام و ثروت؟ آیا موفقیت بهدست آوردن شغل و همسر مناسب و محیط خانوادگى آرام و فرزندان شایسته است؟ آیا انجام وظایف دینى و انسانى و قرار گرفتن در جاده مستقیم و راه هدایت موفقیت است؟ نوع درک و برداشت از موفقیت، ذهن را براى فهم بیشتر و بهتر این واژه آماده میسازد.
موفقیت در لغت؛ به معنای توفیق، کامیابی، کامروایی، دستیابی به آرزو یا انجام دادن کاری آمده است
بیشتر نویسندگان و اندیشمندان تلاش کردهاند تعریف جامعى از موفقیت ارایه دهند، اما اگر دقت در تعاریف آنان شود، هرکدام به جلوهای از موفقیت اشاره کردهاند. از جمله اینکه گفتهاند: «آرامش و امنیت، بهترین نوع موفقیت است»
«خوشبختترین مردم دنیا افرادى هستند که به کارشان عشق میورزند؛ بدون توجه به اینکه از این راه، ثروت، شهوت، قدرت و موقعیتهاى اجتماعى بالا بهدست میآورند یا خیر. خشنودترین مردم افرادى هستند که از کارشان لذت میبرند. هر کارى که میخواهد باشد؛ تلاش میکنند تا آنرا خوب انجام دهند»
در فرهنگ وبستر(Webster) موفقیت به مفهوم «نیل رضایتبخش به هدف» تعریف شده است
شهید مطهرى در تعریف سعادت و موفقیت، میگوید: «سعادت [و موفقیت]، عبارت است از: لذت همه جانبه و نیل همه جانبه به همه کمالات، بهطوری که حداکثر کمالات و حظوظ فطرى و طبیعى استیفا گردد»
از نگاه بیشتر مردم؛ موفق کسى است که به آرزوهاى خود برسد، در درون خویش، احساس رضایت کند و از اینکه با تلاش و کوشش پیوسته، در زندگى به این رضایتمندى رسیده، خشنود باشد.
در آموزههاى اسلامى؛ مفهوم موفقیت به مفهوم سعادت و خوشبختى نزدیک است و اگرچه این دو واژه تفاوتهایى دارند، اما مصداق موفقیت مطلق و خوشبختى مطلق، یکى هستند؛ خوشبخت و موفق واقعى کسى است که در مسیر بندگى خداى متعال باشد، با انجام وظایف دینى و انسانى به خداوند نزدیک شود و بتواند به هدف نهایى خلقت دست یابد. البته روشن است که رسیدن به چنین هدف و موفقیتی، منافاتى با خُرسندى از زندگى و لذتجویى حلال دنیا ندارد. انسان میتواند به تمام کارهایش رنگوبوى خدایى بدهد و به قصد رضایت حضرت حق بخوابد، بخورد، کار و تفریح کند و... . آنچه مهم است، فرمانبرى از خداوند و اجراى دستورات او است. قرآن کریم میفرماید: «هر کسى از جهنم رهایى یابد و به بهشت وارد شود، رستگار و موفق است». و «هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند، به موفقیت و رستگارى بزرگى نایل شده است»
پیامبر گرامى اسلام(ص) میفرماید: «هرکس تقوا و پرهیزکارى پیشه کند و گوش به فرمان دستورهاى خداوند باشد، به رستگارى و موفقیت بزرگى رسیده است. به درستى که تقوا باعث کنترل انسان از غضب و باعث نگهدارى انسان از عذاب و نگهدارنده انسان از خشم الهى است. بهدرستى که تقوا باعث سفیدرویى و رضایت پروردگار و باعث ارتقاى درجه و مقامات معنوى انسان میگردد»
امام على(ع) نیز درباره راههاى موفقیت و خوشبختی میفرماید: «هرکسى از خدا و رسول خدا اطاعت و پیروى کند، به رستگارى بزرگى میرسد و به ثواب ارزشمندى نایل میشود و هرکسى نسبت به خداوند و رسولش، نافرمانى و گردنکشى کند، به خسران و زیان بزرگ و آشکارى گرفتار میشود و سزاوار عذاب دردناک میگردد»
گفتنی است؛ موفقیت سطح پایینترى نیز دارد و آن، کامروایى در رسیدن به نتیجه و هدف در هر کار و به فعلیت رساندن استعدادهاى بالقوّه است که به دنبال آن خرسندى و خشنودى نیز بهدست میآید
قوانین طلایی موفقیت در قرآن
۱)قانون توانایی مطلق
نخستین قانون موفقیت، قانون توانایی مطلق است. این قانون مبتنی براین واقعیت است که ما - در جوهر - آگاهی مطلقیم. آگاهی مطلق، توانایی مطلق و حیطه تمامی امکانات و خلاقیت نامحدود است.
آگاهی مطلق جوهر معنوی ماست. همچنین بیکران و نامحدود بودن، شادمانی محض است. سایر ویژگیهای آگاهی عبارتند از دانش مطلق، سکوت بی انتها، تعادل کامل، شکست ناپذیری، سادگی و بهجت. واین طبیعت بنیادی ماست. طبیعت بنیادی ما، یکی از تواناییهای مطلق است. وقتی طبیعت بنیادی خود را کشف میکنید و در مییابید به راستی کیستید، خود آن شناخت یعنی توانایی برآورده شدن و برآورده ساختن هر رویایی که دارید، زیرا قدرت و امکان جاودانید: آن قدرت قیاس ناپذیر که بوده و هست و خواهد بود.
قانون توانایی مطلق را میتوان قانون وحدت نیز خواند زیرا در کثرت نامحدود حیات، وحدت جانی یگانه نهفته و همه چیز را فرا گرفته است. میان شما واین حیطه نیرو، ذرهای جدایی وجود ندارد. حیطه توانایی مطلق، ضمیر خودتان است و هر چه طبیعت راستین خود را بیشتر تجربه کنید، به حیطه توانایی مطلق نزدیکتر خواهید بود.
چگونه میتوانیم قانون توانایی مطلق را در زندگیمان به کار بندیم؟ اگر میخواهید از منافع حیطه توانایی مطلق محفوظ شوید و از تمامیخلاقیتی که جزو لاینفک آگاهی مطلق است به طور کامل سود جویید، باید بتوانید به آن دسترسی پیدا کنید.
یکی از راههای دستیابی بهاین حیطه، تمرین روزانه سکوت و مراقبت و عدم داوری است. صرف زمانی در طبیعت نیز میتواند موجب دستیابی به ویژگیهای لاینفک این حیطه - خلاقیت و آزادی و بهجت بیکران – شود.
۲) قانون قصد و آرزو
این قانون مبتنی براین واقعیت است که در هر نقطه طبیعت، انرژی و اطلاعات وجود دارد. درواقع، در سطح حیطه کوآنتوم هیچ چیز جز اطلاعات و انرژی وجود ندارد. حیطهی کوآنتومی فقط نامی دیگر برای حیطه آگاهی مطلق یا توانایی مطلق است و از طریق قصد و آرزو میتوان براین حیطه کوآنتومی اثر نهاد. در سطح مادی، هم شما و هم درخت از عناصر تبدیل شده یکسانی ساخته شدهاید، بیشتر از کربن و هیدروژن و اکسیژن و نیتروژن.
در واقع، شما و درخت به طور مداوم کربن و اکسیژن خود را با یکدیگر مبادله میکنید. تفاوت راستین میان شما دو تن، در انرژی و اطلاعات شماست. انسان سلسله اعصابی دارد که میتواند از محتوای انرژی و اطلاعاتی آن حیطه کانونی که موجب استعلای جسم فیزیکی میشود آگاه شود. آنچه در مورد سلسله اعصاب انسان در خور توجه است این است که میتواند از طریق قصد آگاهانه به قدرت نظام دهنده نامحدود فرمان دهد.
قصد در نوع انسان به یک شبکه خشک و سرسخت انرژی و اطلاعات، بسته و محدود نیست. به عبارت دیگر، مادامیکه از سایر قوانین طبیعت تخلف نورزید، عملا از طریق قصدتان میتوانید به قوانین طبیعت فرمان دهید تا رویاها و آرزوهایتان را برآورد. قصد زمینه کار را برای جریان بی تکاپو و خودانگیخته و بی اصطکاک حیطه توانایی مطلق که جویای تجلی از نامتجلی است آماده میکند. تنها هشدار این است که قصدتان را برای خیر و صلاح بشریت به کار ببرید واین امر هنگامیکه با هفت قانون معنوی موفقیت همنوا باشید، خود به خود رخ میدهد.
۳) قانون بخشایش
سومین قانون معنوی موفقیت قانون بخشایش است. این قانون را میتوان قانون داد و ستد نیز خواند. زیرا کائنات از طریق مبادله پویا عمل میکند. هیچ چیز ایستا نیست. جسمتان در حال مبادله پویا و مداوم با جسم کائنات است.
ذهنتان به طرزی پویا با ذهن کیهان ارتباط متقابل دارد. نیرویتان نمایانگر انرژی کیهانی است. جریان حیات هیچ نیست مگر ارتباط متقابل و هماهنگ همه عناصر و نیروهایی که به صورت قانون بخشایش عمل میکند. چون جسم و ذهنتان و کائنات در مبادله پویا و مداومند، بندآوردن جریان نیرو مانند بندآوردن جریان خون است. هرگاه خون از جریان بازایستد دچار احتقان و گرفتگی وایستایی میشود.
بهاین دلیل باید ببخشایید و بستانید تا بتوانید ثروت و فراوانی - یا هر چه را که در زندگی خواهانید- در زندگیتان در جریان نگه دارید. هر چه بیشتر- ببخشید، بیشتر دریافت میکنید. زیرا فراوانی کائنات را در زندگیتان در جریان نگه میدارید. در واقع، هر آنچه که در زندگی ارزش داشته باشد فقط زمانی فزونی مییابد که بخشیده شود.
آنچه در اثر بخشیدن افزایش نیابد، نه ارزش بخشیدن دارد و نه ارزش دریافت کردن، چنانچه با عمل بخشیدن احساس کنید که چیزی را از دست دادهاید واقعا آن هدیه را ندادهاید و موجب افزایش آن نخواهد شد. اگر با اکراه ببخشایید، نیرویی در پس آن بخشایش وجود ندارد.
۴) قانون عدم دلبستگی
قانون عدم دلبستگی میگوید که برای حصول هر چیز درعالم مادی، باید از دلبستگی خود به آن دست بکشید. این بدان معنا نیست که از قصد آفرینش آرزوهایتان دست میکشید. از قصد و آرزویتان دست نمیکشید. از دلبستگی به ثمره آن دست میکشید. این عمل بسیار قدرتمند است. لحظهای که دلبستگی به ثمره را رها میکنید، صاحب آنی خواهید شد که آرزومندید. هر آنچه که خواهانید میتواند از طریق عدم دلبستگی به دست آید، زیرا عدم دلبستگی مبتنی بر اعتقاد بی تردید به قدرت ضمیر راستین خودتان است
موفقیت در روایات
در در روایات، امام علی علیه سلام و شیعیان ایشان فائز و رستگاران در قیامت معرفی شده اند. در احادیث متعدد از رسول اکرم صل الله علیه و آله آمده است:«یا علی شیعتک هم الفائزون یوم القیامة:ای علی شیعیان تو رستگاران در روز قیامت هستند.»( مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۶۸، ص۷)( مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۰، ص۲۶) (مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۳۹، ص ۳۰۵)
از امام باقر ع نیز نقل شده که فرمودند: «...إن شیعتناهم الفائزون یوم القیامة: همانا شیعیان ما، رستگاران در روز قیامت هستند.» بنابراین رستگاران در روز قیامت کسانی هستند که ایمان و عمل صالح را از مسیر ولایت اهل بیت علیهم السلام تحصیل نمایند.
عوامل موفقیت از مسیر ولایت
۱)اعتماد به نفس
یعنى شخص توانمندى و توانایى درونى انجام کارها را در خود حس کند.( ر.ک: «اعتماد به نفس و آرامش»، سؤال 4891؛ «اعتماد به نفس و توکل»، سؤال 99)
به باور روانشناسان، اعتماد به نفس اساس رستگارى و پیشرفت است. با اعتماد به نفس، عزم انسان راسخ میشود و با اتکا به دیگرى، ضعیف میشود. کمک دیگران به شخص، پشتکار را سست میکند؛ زیرا در این صورت، انسان انگیزهاى براى کوشش نمییابد(اسمایلز، ساموییل، اعتماد به نفس، ترجمه: دشتى، على، ص 15)
شاید به نظر برسد که اعتماد به نفس، نقطه مقابل اعتماد به خدا است و فردى که به خدا توکل و اعتماد دارد، نمیتواند اعتماد به نفس داشته باشد و باید انتخاب کند؛ زندگى بر مبناى توکل به خدا و یا اعتماد به نفس. ولی با اندکى دقت، روشن خواهد شد که اینگونه نیست و اعتماد به نفس از ابعاد اصلى و مهم توکل به خدا است. توکل به خدا به معناى واقعى آن «بهکارگیرى اسباب طبیعى براى رسیدن به اهداف و در عین حال، واگذارى نتایج و اثربخشى آنها به خواست و مشیت الهى» است و منشأ اعتماد به نفس نیز خدا است. نتیجه این باور، آن میشود که باید به نیروها و تواناییهاى خود متکى بود و با بهرهگیرى از این نیروهاى خداداد، در مسیر پُرپیچوخم زندگى، بار خویش را به دوش کشید
شک و تردید و دو دلی از آفات ترقّی شمرده میشوند و سلب توفیق مینمایند، پس میبایست بعد از بررسی جوانب مختلف هر امری، و نیز مشاوره با ناصحان و خیرخواهان و در نهایت طلب خیر از خداوند متعال، آراء و افکار متفرقه را کنار گذاشت و راهی واحد را انتخاب و تنها به خداوند توکل نمود.
... فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ... ( سوره آل عمران، آیه 159)
وقتی تصمیم گرفتی، قاطعانه به خدا توکل نما.
«ربعی بن عامر» از سربازان سپاه اسلام در جنگ قادسیه بود، وی نزد «رستم فرخزاد» فرمانده سپاه ایرانیان آمد و به وی اعلام کرد یا اسلام آورند و یا برای جنگ آماده باشند، رستم مهلت خواست که مطلب را به مرکز گزارش کند و دستور جدید بگیرد، ربعی سه روز مهلت داد. رستم که از اعتماد به نفس وی تعجب کرد، به وی گفت: گویا تو فرمانده سپاه مسلمین هستی که این گونه بدون کسب تکلیف مهلت میدهی؟ ربعی پاسخ داد:
خیر، من یک سرباز معمولی هستم ولی مسلمانان همه یک پیکرند، اگر یکی از آنها به دشمن مهلتی داد، بر همه لازم است آن را رعایت کنند.
۲)هدفمندى
آنچه که آدمیرا به سوی موفقیت و مقام والای خود و رشد شخصیتی میکشاند، داشتن هدفهای ارزنده در زندگی است. اما انسان در برگزیدن هدفها باید حدود توانایی و نیرو واستعدادهای خود را در نظر بگیرد و از بلندپروازیهای بیجا و نامعقول اجتناب ورزد، چرا که نتیجهاش محرومیت و ناکامیخواهد بود. امام علی(ع) این نکته را چنین خاطرنشان میسازند: «هرکس بیش از اندازه و حدود خود، چیزی بخواهد، سزاوار محرومیت و ناکامیاست».جستوجوى موفقیت، همیشه با هدفى آغاز میشود؛ زیرا انسان، عاقل و باشعور است و باید کارهایش خردمندانه باشد که هم از زندگى لذت ببرد و هم در راستاى هدفى ارزشمند گام بردارد تا سرگردان نشود.
هرکس نیروهاى خود را در کارى مهم، با هدفى معین بهکار گیرد، بیتردید پیروزى و موفقیتهاى زیادى خواهد دید. قهرمان شدن در ورزش، موفقیت در تحصیلات عالى، مهارت ویژه در کار فنى، بالندگى و نوآورى در شغل و حرفه، نامدار شدن در اکتشاف و اختراع و از همه مهمتر، موفقیت در خودسازى معنوى و عبادت پروردگار، همه و همه در گرو داشتن هدفى مشخص و تلاش در راستاى آن است.
۳)داشتن اراده
اراده در هر کار و فعالیت و رفتارى، نقش اساسى و بنیادین دارد و براى رسیدن به هدف، ضرورى و لازم است. شخص با اراده کسى است که وقتى در مورد کارى، به خوبى اندیشید، تصمیم به انجام آن میگیرد و با ثباتقدم، آنرا اجرا میکند.
ضرورت اراده بهگونهاى است که اگر تمام علل و عوامل تحقق کارى آماده باشد، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن کار به سرانجام نخواهد رسید. افراد زیادى را میبینیم که وسایل و امکانات موفقیت و پیروزى آنها آماده است، ولى موفق نیستند. آنان یا اراده ندارند و یا ارادهشان قوى نیست و به دلیل مشکلات روانشناختى، نمیتوانند تصمیم جدى بگیرند.
اگر اراده انسان سست شود، زندگى نابسامان میگردد و باران شکست و ناکامى از هر سو بر او فرو میبارد. در چنین شرایطى، استعداد، نبوغ، دانش و قدرت مادى، هیچیک به بار نمینشینند و کامیابى به ارمغان نمیآورند.
در آموزههاى اسلامى بر تقویت اراده و عزم قوى سفارش بسیار شده است و یکى از صفات بارز مؤمنان، اراده استوار و عزم راسخ در راه عقیده و ارزشهاى دینى و انسانى بیان شده است. امام باقر(ع) در اینباره میفرماید: «مؤمن از کوه استوارتر و مستحکمتر است؛ زیرا اجزایى از کوه جدا میشود، ولى از دین مؤمن، چیزى جدا نمیگردد.
در سال 1986 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد . در آن سال مسابقات دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود .دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدالهای المپیک محسوب میشود . و این مسابقه به طور مستقیم در هر 5قاره جهان پخش میشود.در این مسابقه کیلومتر آخر رقابت بود و دوندگان رقابت حساس و نزدیکی باهم داشتند . نفسهای آنها به شماره افتاده بود زیرا آنها 42کیلومتر و 195متر را دویده بودنند . دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود هر تماشاگر دلش میخواست که این اندازه استقامت و توان داشته باشد .دوندگان قسمت آخر جاده را طی میکردنند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم میشدند. استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان شروع به تشویق میکردنند . رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ..... نوار خط پایان را پاره کرد.استادیوم سرا پا تشویق شده بود .فلاش دوربینهای خبر نگاران لحظهای امان نمیدادو دوندههای بعدی یکی پس از دیگری از خط پایان گذشتندو بعضیها بلافاصله پس از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند.اسامیو زمانهای نفرات برتر از بلند گو اعلام شد.نفر اول با زمان 2ساعت و ......در همین حال دوندگان دیگری هم از راه رسیدندو از خط پایان گذشتند.در طول مسابقه دوربینها بارهانفراتی را نشان دادند که دویدندو از ادامه مسابقه منصرف شدند و بیرون آمدند.به نظر میرسید آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است.داوران و مسئولین مسابقه میرفتند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند.جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکرد اما ...................
ناگهان بلند گوی استادیوم به داوران اعلام نمود که خط پایان را ترک نکنند .گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده است.همه سر جای خود باز گشتند و انتظار رسیدن نفر آخر را کشیدند.دوربینهای مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکردنند.از روی شماره پیراهن اسم او را یافتند.
جان استفان آکواری دونده سیاه پوست اهل تانزانیا که ظاهرا" برایش مشکلی پیش آمده بود لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود.20کیلومتر از خط پایان فاصله داشت و اختمال اینکه از دور مسابقه منصرف شود بسیار بودنفس نفس میزد و احساس درد در چهره اش نمایان بودلنگ لنگان و آرام میآمد ولی دست بردار نبود.چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد.چند نفر دور او را گرفتند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او دست بردار نبود.با دست خود انها را کنار میزد و به راه خود ادامه میداد.داوران طبق مقررات حق نداشتند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند.جمعیت هم همانطور منتظر بود و با وجود اعلام نتایج محل مسابقه را ترک ننمود.جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت به مسیر خود ادامه میداد.خبر نگاران بخشهای مختلف با هیجان وارد استادیوم شده و جمعیت هم به جای آنکه کم شود زیادتر میشد.جان استفان با دندانهای به هم فشرده و دستهای گره کرده لنگ لنگان اما استوار همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه میداد.او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله داشت .آیا میتوانست مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب میکرد و هوا رو به تاریکی میرفت ........
بعد از گذشت مدتی طولانی آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک میشد با ورود او به استادیوم جمعیت از جای خود برخاست و چند نفر در گوشهای از استادیوم شروع به تشویق نمودند بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن شروع شد و تمام استادیوم را فرا گرفت.چه غوغائی بر پا بود.40 یا 50 متر به خط پایان فاصله نبود و او نفس زنان میایستاد و خم میشد و دستش را روی ساق پاهایش میگذاشت پلکهایش را فشار میداد نفس میگرفت و دوباره با سرعت بیشتری به راه خود ادامه میداد .شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشد .خبر نگاران در خط پایان تجمع کرده بودند.حتی وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند اینقدر شور و هیجان نداشتند.
دونده نزدیک و نزدیکتر شد و از خط پایان گذشت .خبر نگاران به سوی او هجوم بردند .نور پی در پی فلاشها استادیوم را روشن کرده بود .انگار نه انگار که دیگر شب شده بودمربیان حولهای بر دوشش انداختند و او که دیگر توان ایستادن نداشت بر زمین افتاد............
آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه این دونده تا صبح نخوابیدند.دنیا از او درس بزرگی اموخت و آن درس اصالت حرکت مستقل از نتیجه بود . او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است .به این فکر نکرد که برای پیشگیری ازتحمل نگاه تحقیر آمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند.او تصمیم گرفته بود این مسیر را طی کند.اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تل دنیا به ارزش جدیدی توجه کند.ارزشی که احترامیتحسین بر انگیز به دنبال داشت.
فردای مسابقه مشخص شد که جان از شروع مسابقه زمین خورده بود و به شدت آسیب دیده بود.
او در پاسخگوئی به خبر نگاری که پرسیده بود چرا با آن وضع و در حالی که نفر اخر بودید ازادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت : برای شما قابل درک نیست ! و بعد در مقابل اصرار خبر نگار گفت : مردم کشورم مرا 5000مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم مرا فرستاده اند کهانرا به پایان برسانم.حماسه جان استفان اکواری ازانپس سینه به سینه در میان تمام ورزشکاران نقل شد.........
اما آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟؟؟
۴) علم
یکی از عواملی که نقش مهمیدر موفقیت آدمیدارد مجهز شدن به صلاح علم و دانش است. علم، علت اساسی آفرینش است و تمام هستی برای علم و آگاهی به ذات احدیت جلّ و علی و عظمت او خلق شده است.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکلِّ شَی ءٍ عِلْماً(سوره طلاق، آیه 12)
خداوند کسی است که هفت آسمان را و از زمین نیز همانند آنها را آفرید، فرمان او در میان آنها پیوسته فرود میآید، تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به هر چیز احاطه دارد.
علاوه اینکه خداوند متعال از میان همه نعمتهایش، نعمت علم را یادآوری میکند، و به آن بر اولین انسان یعنی آدم ابوالبشر علی نبینا و آله و علیه السلام، منّت مینهد.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(سوره العلق، آیه 1 تا 4)
بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسی که انسان را از خون بستهای خلق کرد، بخوان که پروردگارت بزرگوارتر است، همان کس که به وسیله قلم تعلیم نمود.
و لذا علم رأس همه نیکیها و سرچشمه تمامیتوفیقها است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الْعِلْمُ رَاْسُ الْخَیرِ کلُّهُ(بحارالأنوار، ج 77، ص 175)
علم، منشاء تمامیخیرها و نیکیهاست.
پس راز موفقیت را بعد از طینت میبایست در علم یافت، و لذا قدم اول سالک این مسیر، ملبس شدن وی به لباس علم است. علمیکه برای دنیا و آخرت او مفید باشد. و طبعاً بدون این لباس گرانبها نه تنها توفیقی حاصل نمیشود بلکه وزر و وبال جهالت نیز دامن گیر آدمیمیشود، و هیچ بهانهای هم برای رهایی از آن وبال وجود ندارد.
در روز جزاء وقتی گنهکار از خطای خود عذر میآورد که گناه را نمیشناختم و خطا کردم. میگویند: چرا یاد نگرفتی؟ و لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله، عقوبت گناه برای جاهل را دو عذاب میداند، عذاب جهل و عذاب گناه.
ذَنْبُ الْعالِمِ واحِدٌ وَ ذَنْبُ الْجاهِلِ ذَنْبانِ، الْعالِمُ یعَذَّبُ عَلی رُکوبِ الذَّنْبِ وَ الْجاهِلُ یعَذَّبُ عَلی رُکوبِ الذَّنْبِ وَ تَرْک الْعِلْمِ(کنزالعمال، 28911)
گناه عالم یکی و گناه جاهل دوتاست، چرا که عالم بر گناهش عذاب میشود و جاهل بر گناه و ترک علم.
۵)مشورت با افراد موفق
یکى از ابزارهاى موفقیت و پشتوانههاى محکم براى نیل به اهداف، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندى دیگران است. همفکرى و بهرهگیرى از توانمندى و تجارب دیگران، باعث کاهش خطا در برنامههای زندگی و تسریع در رسیدن به هدف میشود. افرادى که در کارهاى مهم با صلاحاندیشى و مشورت دیگران اقدام میکنند، کمتر گرفتار لغزش میشوند و کارهاى آنان بیشتر قرین موفقیت، سلامتى و بالندگى است. امام على(ع) میفرماید: «هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهاى آنان، روشنى یابد و به راه درست و رستگارى نایل گردد»
افرادى که گرفتار استبداد رأى میشوند و خود را بینیاز از افکار دیگران میدانند، هرچند در گستره اندیشه، موفق باشند، مبتلا به خطاهاى بزرگ میشوند. حضرت على(ع) در اینباره میفرماید: «کسى که استبداد به رأى داشته باشد، هلاک میشود و کسى که با افراد بزرگ و متخصص و صاحب اندیشه مشورت کند، در عقل آنان شریک شده، از آن بهره میبرد
۶)حلم
صبر و بردباری در مقابل مشکلات از عوامل بسیار مؤثر در موفقیت است. آنچه این وصف زیبا به آدمیهبه میکند، پایداری در به ثمر رساندن امور و پشتکار توأم با تلاش و کوشش میباشد.
بر همین اساس است که حضرت امیر علیه السلام، حتی بازی کردن در نقش حلیم را برای رسیدن به آن توصیه میفرمایند:
انْ لَمْ تَکنْ حَلیماً فَتَحَلَّمَ، فَانَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ الّا اوْشَک انْ یکونَ مِنْهُمْ.( نهج البلاغه، حکمت 198 به ترتیب فیض الاسلام و 207 به ترتیب صبحى صالح)
اگر حلیم نیستی، خود را به حلم و بردباری بزن، چرا که کم شده کسی خود را به قومیشبیه کند و از آنان به شمار نیاید
۷)اخلاص
اخلاص، اکسیر نابی است که به عمل انسان اثر میبخشد. اخلاص به معنای پاک بودن رفتار و کردار آدمیاز تظاهر و ریا و سایر امور شرک آمیز است. یکى از آثار اخلاص، موفقیت در کارهای زندگی است. امام على(ع) در اینباره فرمود: «موفقیت در کارها، به خالص کردن نیتها است»
۸) کار
دیگر از عوامل موفقیت، کار و تلاش اقتصادی و طلب معیشت است، و اسلام بسیار به آن سفارش فرموده است.
قال الکاظم علیه السلام: مَنْ طَلَبَ هذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیعُودَ بِهِ عَلی نَفْسِهِ وَ عِیالِهِ، کانَ کالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللَّهِ(وسایل الشیعة، ج 12، ص 11)
کسی که این روزی را از طریق حلالش کسب کند، تا خود و عیالش بدان ارتزاق یابند، همانند مجاهد در راه خداوند است.
و از بیکار اعلام انزجار نموده است.
قال الصادق علیه السلام: لا تَکسَلْ عَنْ مَعیشَتِک فَتَکونَ کلًّا عَلی غَیرِک(همان، ج 12، ص 37)
در طلب معیشت کسالت به خود راه مده تا کلْ بر دیگران و وبال آنان شوی.
کار از سویی نیازها و حاجتهای مادی انسان را رفع میکند، و از سوی دیگر موجبی است برای از بین بردن ظرفیتهای منفی که چه بسا موجبات اغوا و فریب آدمیرا فراهم کنند.
چرا که نفس آدمیبه صورتی است که اگر به کار واداشته نشود، به ایجاد وسوسه مشغول میشود.
ابو فراس در مجموعه ورام آورده است.
النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْها شَغَلَتْک(تنبیه الخواطر، ج 2، ص 134)
نفس را اگر مشغولش نکنی، او تو را مشغول مینماید.
و لذا همان حضرت در حدیث دیگری کسالت و بیکاری را آفت موفقیت شمرده است.
آفَةُ النَّجاحِ الْکسَلُ(غررالحکم)
آفت رستگاری و شادمانی، کسالت و کاهلی است.
۹)تأمین اقتصادى
اصل رفاه و برخوردارى معقول همراه با گشایش و فزونى، مادام که در سیر حیات طیبه باشد، در اسلام به عنوان ارزش به رسمیت شناخته شده؛ تا جایی که قرآن کریم بر کسانی که بهرهمندى از اینگونه مواهب را تحریم میکنند، سخت خُرده میگیرد(اعراف، 32)از نظر اسلام هم فقر مفرط مانع پیشرفت مادی و معنوی انسان در زندگی است و هم ممکن است ثروت فراوان حالت غرور و طغیان آورد. گرچه اقشار ثروتمند، فقیر و متوسط جامعه همگی توان رسیدن به اوج سعادت را دارند، اما بهترین حالت براى به یاد خدا بودن، فراغت خاطر و تمرکز در امور معنوی در زندگی، میتواند در یک زندگی متوسط به دست آید. کسى که فقیر است دائم باید به فکر آب و نان خانواده خود باشد و همچنین کسى که مال و منال فراوان دارد، همواره باید وقت و نیروى خود را در جهت سامان دادن و حفظ و حراست اموال خود به هدر بدهد. در مقابل افرادى که از یک زندگى آبرومند و ساده و کافى برخوردارند، فکرى راحت خواهند داشت و به موفقیت در زندگی نزدیکتر هستند.
۱۰)دورى از گناه
هدف نهایى خلقت انسان، رسیدن به کمال و سعادت ابدى است. خداوند متعال، ابزار و وسایل خوشبختى بندگان را فراهم ساخته و به آنان راه مستقیم کمال و سعادت را نشان داده است. از موانع و مشکلات بزرگ در مسیر تکامل انسان، گناه و نافرمانى است. گناه و نافرمانى، انسان را در جادههاى هلاکت و وحشت وارد میکند و سرانجامى اندوهبار براى او رقم میزند. گناه، زهر کشندهاى است که درمانش، فقط توبه و بازگشت واقعى به فطرت انسانى و بندگى خداوند است. آثار گناه، فقط در جهان آخرت نمودار نمیشود و بسیارى از آثار آن در دنیا نیز گریبانگیر انسان میشود
۱۱)استفاده از فرصتها
برای هر کسی در زندگی فرصتهایی پیش میآید که گاه در اثر جهل و عدم آگاهی، بی توجه از کنار آن گذر میکند . فرصتها چون ابر بهاری در گذرند (الفرصة تمر مر الصحاب فانتهزوا فرص الخیر; فرصتها همچون عبور ابرها میگذرد، بنابراین فرصتهای نیک را غنیمت بشمارید . نهج البلاغه، حکمت21 )و با از دست رفتن جز غصه چیزی بر جای نمیگذارند «اضاعة الفرصة غصة; از دست دادن فرصت غم انگیز است .» (نهج البلاغه، حکمت 118 .)اگر انسان به موقعیتهای بدست آمده، بیشتر توجه کند و متوجه باشد که برای هر چیزی وقت مشخصی است و سرآمدی معین (فان لکل شی ء مدة واجلا; هر چیزی وقت مشخصی دارد و سرآمدی معین .همان، خطبه 190)از ثانیه ثانیههای این فرصتها، بیشترین و بهترین استفاده را میکند .
استفاده بهینه از فرصتهای بدست آمده و کار امروز را برای فردا نگذاشتن و حساسیت روی ثانیههای عمر داشتن، از جمله عواملی است که موجب موفقیت انسان در تمامیزمینهها چه در مسائل اجتماعی - سیاسی و چه مسائل معنوی میشود
۱۲)نظم و برنامه ریزی
زندگی چند بعدی، مسئولیتهای چندگانه، درس و تأمین معاش و مدیریت امور خانه و تعهدات اجتماعی... کلافه اش کرده بودند. دنبال هرکدام از این امور را که میگرفت، از کار دیگری باز میماند. خسته بود و پریشان. نباید این طور ادامه میداد. باید راهی پیدا میکرد برای تغییر سبک این زندگی آشفته و شلوغ. با خود خلوتی کرده بود و فکر میکرد که کدامش را حذف کند؛ تا بتواند به بقیه امور، بهتر رسیدگی کند. نمیتوانست اولویتها را از هم تفکیک کند. گویی همه این ابعاد زندگی، در هم گره خورده بودند. توان چشم پوشی از هیچ یک را نداشت؛ یعنی هر کدام را حذف میکرد، منجر به توقف در بقیه موارد میشد. تصمیم گرفت به مشاوری مراجعه کند و از او برای حل مشکلش چاره بجوید. در بین راه، به رادیوی ماشین گوش میداد. برنامهای درباره نظم در زندگی از رادیو پخش میشد. کارشناس برنامه برای اثبات راهکارش، به بیانی از امیرالمؤمنین علیه السلام استناد کرد: «مؤمن سه ساعت دارد؛ ساعتی که در آن با پروردگارش راز و نیاز میکند؛ ساعتی که در آن معاش خود را اصلاح میکند و ساعتی که بین خویش و بین لذتی که حلال و نیکوست، آزاد است».( نهج البلاغه، حکمت 382)
ترمز کرد و کنار جدول ایستاد و با خود گفت: بهترین مشاور، جوابم را داد. من باید بر اساس این روش، برنامه ریزی کنم؛ تا به همه کارهایم برسم.
گذشت
اعصابش به هم ریخته بود؛ از دست آدمهایی که آرامشش را برهم میزدند. درباره اش قضاوتی غلط شده بود و او داشت یکی یکی از چهره کسانی که تا دیروز خود را دوست او میدانستند، پرده برمیداشت. یکی یکی به آنها پیامک داده، اعلام میکرد که شما را نخواهم بخشید. خشمش را به خانه آورده بود. آن شب، رفتار تندی با همسر و بچههای کوچکش داشت و همه را از خود رنجاند. صبح از راه رسید و مجبور شد با همان روحیه کینه توزانه، به محل کارش برود. تصمیم گرفته بود با هیچ کس حرفی نزند و غیر از موضوع کار، کلمهای به کسی جواب ندهد. به قدری عصبانی بود که حتی مطمئن نبود میتواند جواب سلام همکارانش را بدهد یا نه.
وقتی به محل کار رسید، دید همه همکارانش در اتاق او جمع شده اند و با جعبه شیرینی، برای عرض پوزش به او روی آورده اند. در سکوتی تلخ، پشت میزش نشست و بی توجه به سخنان نادمانه دوستانش، مشغول کار شد. نزدیک ظهر بود که یادش آمد برای شب قرار است به میهمانی بروند. با خانه تماس گرفت؛ اما همسرش به قدری از او ناراحت بود که به سردی جوابش را داد و گفت: با او به میهمانی نخواهد رفت. میدانست که خودش مقصر بوده و حق با همسرش است و برای همین، دوباره تماس گرفت و عذرخواهی کرد. همسرش پس از مکثی گفت: تو را میبخشم؛ زیرا میخواهم درسی را که امروز از نهج البلاغه خوانده ام، عمل کنم.
او با تعجب پرسید: کدام درس؟
همسرش جواب داد: درس «اقِلْ تُقَلْ»؛ یعنی از خطای دیگران بگذر؛ تا از اشتباهات تو بگذرند! (غررالحکم، ج ۲، ص ۱۷۲)
با همسرش خداحافظی کرد و برخاست تا با جعبه شیرینی، به سراغ همکارانش برود.
۱۳)امر به معروف
کنار نخل عزاداری امام حسین علیه السلام ایستاده بود و به سخنان سخنران هیئت گوش میداد. درهمان حال، مردی نفس زنان میان حلقه جمعیت وارد شد و با التماس گفت: بیمار دارم. لطفا نخل را بردارید؛ تا بتوانم ماشین را از این راه میان بر عبور بدهم و زودتر او را به بیمارستان برسانم. سروصدا آن قدر زیاد بود که خیلیها متوجه منظور او نمیشدند. در همان حال، سخنران میگفت: سیدالشهدا علیه السلام فرمود که من برای برپایی امر به معروف، قیام کردم... حال پریشان مرد، او را به خود آورد. او فقط میتوانست به سهم خودش از جلوی ماشین مرد کنار برود؛ اما این کافی نبود و برای همین، فوری جلو رفت و بلندگو را از دست مداح گرفت و گفت: برای نجات جان یک انسان، بیایید با هم نخل را حرکت دهیم؛ تا ماشین بتواند به موقع او را از راه فرعی به بیمارستان برساند. دقایقی بعد، همه کمک کردند و راه را برای ماشین مرد باز کردند.
سخنران به بحث خود بازگشته بود و درباره اهمیت جهاد عاشورا در زنده ماندن دین خدا حرف میزد. در همان حال، چشمش به نوشته روی تابلویی که میان حسینیه نصب بود، افتاد که در آن نوشته شده بود: امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «همه کارهای خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون قطرهای در دریایی عمیق است».( نهج¬البلاغه، حکمت ۳۷۴)
۱۴)طبع بلند و بی نیازی از خلق
پالتوی چرمیعسلی رنگ، دقیقاً همانی بود که سه ماه تمام در شهر خودش، دنبالش گشته بود و اکنون در نمایشگاه چرم، آن را پیدا کرده بود؛ اما برای خریدش، پول بیشتری لازم داشت. پدرش تازه شهریه خوابگاهش را داده بود و نمیتوانست از او پول بخواهد. باید از دوستش میخواست که برای خرید پالتو، به او کمک کند؛ دوستی که از نظر مالی، دستش باز بود و به راحتی میتوانست پالتو را برای او بخرد. با هم به نمایشگاه رفته بودند؛ به همان غرفه پالتوی چرم. دوستش سلیقه او را تحسین کرد و تصمیم گرفت برای خودش هم یکی از آن پالتوها را بخرد.
او پالتو را از فروشنده گرفت و به اتاق پرو رفت؛ مقابل آیینه، چشمش به یادداشتی که روی دیوار اتاق نصب شده بود،
افتاد: «نسبت به هر کس که خواهی، نیکی و احسان نما؛ تا رئیس و سرور او گردی و از هر کس که خواهی، بی نیازی جوی؛ تا همانند او باشی و خود را نیازمند هر کس کن و از او تقاضای کمک نما؛ تا اسیر او گردی».( بحارالأنوار: ج ۷۰، ص ۱۳)
چند بار حدیث را خواند. پالتو در دستش بی ارزش شد. دیگر میلی برای خریدش نداشت. دلش نمیخواست هربار که آن را میپوشد، به خاطر بیاورد که امام اولش هنگام خرید آن، به او هشدار داده بود که طبع بلندش را حفظ کند. از اتاق پرو بیرون آمد. پالتو را به دست فروشنده داد و گفت: در نمایشگاه فصل بعدتان این را میخرم.
۱۵)خانواده و روابط خانوادگی
خانواده به عنوان اولین کانونی که شخصیت انسان در آن شکل میگیرد، دارای اهمیتی خاص است . والدین که در تربیت اولاد، هسته مرکزی مجموعه عظیم خویشاوندان را تشکیل میدهند، با الگو دهی مناسب و فراهم کردن فضایی مطلوب در خانواده، نقش بسزایی در شکل گیری و شکوفایی استعدادهای اعضای خانواده ایفا میکنند . مسیر خوشبختی و یا خدای نکرده عکس آن، در خانواده پی ریزی میشود که البته نقش تک تک اعضاء خانواده قابل توجه است .
حضرت علی علیه السلام خویشاوندان را به بالهایی تشبیه میکند که انسان را در صعود به اهداف عالی کمک میکنند و در صورت نبود یا قطع رابطه با آنان، انسان در رسیدن به آرزوها و اهداف تعیین شده دچار مشکل میشود . آن حضرت میفرمایند
«واکرم عشیرتک فانهم جناحک الذی به تطیر واصلک الذی الیه تصیر ویدک التی بها تصول»( نهج البلاغه، نامه 31)
خویشاوندانت را گرامیدار، زیرا آنها پر و بال تو میباشند که با آن پرواز میکنی و ریشه تو هستند که به آنها باز میگردی و دست [نیرومند] تو میباشند که با آن حمله میکنی.
امام علی علیه السلام درباره نقش اساسی این کانون گرم در رساندن انسان به هر موفقیتی فرمودند:« یها الناس انه لا یستغنی الرجل وان کان ذا مال عن عترته ودفاعهم عنه بایدیهم والسنتهم وهم اعظم الناس حیطة من ورائه والمهم لشعثه واعطفهم علیه عند نازلة اذا نزلت به;»
ای مردم، انسان هر مقدار که ثروتمند باشد، از خویشاوندان خود بی نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند . خویشاوندان انسان، بزرگترین گروهی هستند که از او حمایت میکنند و اضطراب [و ناراحتی] او را میزدایند، و در هنگام مصیبتها، نسبت به او پرعاطفه ترین مردم میباشند.(خطبه 23)
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم. و سپس